از سال 1384 تاکنون با روشها و رویکردهای گوناگونی کارهای پرورشی فیروزبهرام را پیش بردهام. دغدغهام این است که دانشآموزان در کنار دانشاندوزی مهارتهایی نیز به دست آورند و میدانستم که مهارتها از دل تجربه کردنها درمیآیند. پس لازم بود برنامهای داشته باشم تا بچهها با انجام دادن کاری چیزی یاد بگیرند. هرساله مهمترین این برنامهها و فعالیتها این بوده است که هرکدام از دانشآموزانی که با آنها کلاس دارم مسئول تشکیل گروهی شوند و درباره موضوعی که در آن قابلیتی دارند و یا به آن علاقهمند هستند آغاز به فعالیت کنند. مثلاً با کار در گروههای موسیقی، کُر، سینما، نمایش، فیزیک، خبرنگاری، عکس، نیایش صبحگاهی، نور و صدا، ورزش صبحگاهی و . . . بچهها کار گروهی، ابرازِ وجود، توانِ هماهنگی و سازگاری در یک گروه، گفتگو در جمع، مسئولیتپذیری، مدیریت و . . . را طی تجربیات خود فرامیگرفتند. در سال تحصیلی کنونی که رو به پایان است با دو کلاس دوم ریاضی و سوم تجربی به شیوههای گوناگونی کار کردم. ابتدا هر دانشآموز گروهی تشکیل داد که عمده اعضای آن بچههای کلاس اولی بودند که اغلب برخلاف سالیان گذشته نتایج مطلوبی نداشتند. سپس پیشنهاد کردم کل دانشآموزان هر کلاس فعالیتی را انتخاب کنند تا راجع به آن موضوع با تعیین یک یا چند هدف فعالیت کنند این پیشنهاد نیز بهجایی نرسید. دانشآموزان دو کلاس یادشده را بهعنوان مسئولین و مراقبین کتابخانه تعیین کردم اما در این پیشنهاد هم برخی شرکت نکردند یا باکیفیت قابل قبولی حضور پیدا نکردند. کوشش کردم در هر هفته سر کلاس فعالیتی داشته باشیم که اغلب به نوشتن منتهی میشد تا وادار شوند خودشان، با نظر و اندیشه خود چیزی را تولید کنند اما به نظرم میآمد اهمیت این فعالیتها را درنیافتهاند و بیشترین ارزش را برای نمرات دروس ریاضی، فیزیک، شیمی و . . . قائلاند. این موضوع را همینجا داشته باشید.
در حیاط کوچک فیروزبهرام که دیواری مشترک با آدریان(آتشکده تهران) دارد سالها پیش ساختمانی شبیه به سوله ساختهاند تا در آن چند میزِ بیلیارد بگذارند تا بهجای اینکه دانشآموزان به باشگاههای نزدیک مدرسه بروند در مدرسه و تحت نظارت مدرسه بازی کنند اما با مخالفتهای اولیه بهجای میزهای بیلیارد تعدادی لوازم پرورش اندام میخرند تا آنجا را تبدیل به سالن ورزش کنند در چند مرحله پسازآن نیز از آن محل بهعنوان کارگاه رباتیک و کارگاه الکترونیک استفاده میکنند اما رفتهرفته این محل به انبار تبدیلشده بود.
از روزی که به فیروزبهرام آمدم در این فکر بودم که با این سازۀ ناسازگار با معماریِ درخشانِ بنای اصلی چهکار میتوان کرد. گاهی در ذهنم بهجای این سوله یک استخر میبینم که دور تا دور آن را هم فضای سبز با تعدادی نیمکت درست کردهاند و خودم در خلوت ذهنی خودم تنی هم به آب میزدم! تا اینکه روزی آقای اردشیر کاویانی( مسئول کارگاه کامپیوتر) هم به حرف آمد که: «چرا از این مکان استفاده دیگری نمیکنیم.» در یکی از روزهای بارانی که بچهها نمیتوانستند در حیاط ورزش کنند، جرقهای ذهنی، ایده بازسازی یک سالن ورزشی را برایش آورد تا بچهها در روزهایی نیز که وضعیت آبوهوا نامساعد است بتوانند در سوله ورزش کنند. ازقضا امکانات چند ورزش در فضای سرپوشیده را نیز داریم و شاید بتوان چند وسیله دیگر نیز تهیه کرد. یک میز پینگپونگ، یک سری مهره شترنج بزرگ، دارت، وسایل بدنسازی که با ترمیمی جزئی قابلاستفاده هستند. در ایدهآلهایِ ذهنم بهجز استخر چند میز فوتبال دستی و یک سازۀ صخرهنوردی دریکی از گوشههای حیاط میبینم. معمولاً من هر چه که به دست میآورم ابتدا تصویرش را در ذهنم میبینم پس کاملاً به آنچه که پیشرو خواهیم داشت امیدوارم.
دوباره برگردیم به موضوع گروههای پرورشی. پس از پیشنهاد اردشیر کاویانی فکر کردم لازم است خود بچهها با این فکر درگیر شوند ازاینرو در دو هفته پیاپی بچههای دوم ریاضی را بهجای کلاس به سوله بردم و آنها تحت نظارتِ آقای کاویانی شروع به جابجایی وسایل و پاکسازی سوله کردند تا امکان راهاندازیِ آنجا بهعنوان فضای ورزشی فراهم شود و جالبتر اینکه از میان بچههای کلاسهای دیگر هم تعدادی داوطلبِ کمک بودند. آقای اردشیر کاویانی نیز باوجوداینکه این موضوع هیچ ربطی به حوزه کاری او نداشت با همدلی و شوق بر کار بچهها نظارت کرد. در دو نوبتکار بسیار پیش رفت و هماکنون میتوان با ورود به سوله بهراحتی جایی که قرار است باشد را تصور کرد. اما پیش از پاکسازی سوله به بچهها خبر دادم که خودشان را آماده کنند و اگر نظری و پیشنهادی هم دارند ارائه دهند چراکه بنا دارم یک زنگ را به خیابان میرزاکوچکخان ( خیابانی در امتداد سیتیر به سمت شمال که فیروزبهرام در آن واقع است) برویم و زباله جمع کنیم. انجام این کار را دو هفته به خاطر پاکسازی سوله به تعویق انداختیم اما بالاخره زنگ اول روز سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 را با بچههای کلاس دوم ریاضی فیروزبهرام در پیادهروی دو سویِ خیابان میرزاکوچکخان گذراندیم و زباله جمع کردیم. در آن موقع از صبح(بین ساعت 7:45 تا 9:15) ، در مسیری که اگر با سرعت معمولی بخواهیم تا انتهای این خیابان را برویم و برگردیم نهایتاً 6-7 دقیقه طول خواهد کشید، حدود یک ساعت و نیم رفتیم و برگشتیم اما باز هم نتوانستیم تمامی پیادروی دو طرف را پاکسازی کنیم و چون لازم بود بچهها خود را برای زنگ دوم آماده کنند به مدرسه برگشتیم. بچهها را در گروههای دونفره سازماندهی کرده بودم. هر گروه مسئول جمعآوری زباله خاصی بود. ته سیگار، شیشه، کاغذ و مقوا، فلز، نایلون و پلاستیک و چند گروه هم زباله مخلوط. همگی دستکش داشتیم و هر گروه یک کیسهزباله و همچنین یک سیخ کباب دولا شده( شبیه به گیرۀ زغال منقل) برای زبالههایِ دور از دسترس و هر نفر یک نشان مدرسه فیروزبهرام را در اندازه A4 بر پشت لباس خود نصبکرده بود. دو گروه هم هرکدام یک جارو دستهبلند و خاکانداز داشتند و بهروز هم یک چرخدستی خرید آورده بود و کیسهزباله را داخل آن گذاشته بود که ابتکار جالبی بود. من و آندره( که کمردرد داشت) هم دو شعار پرینت شده بر روی کاغذ A4 بر روی سینه خود نصبکرده بودیم: 1- آفرین که آشغال نمیریزی 2- من هم میخواهم شهرم در پاکیزگی زبانزد باشد و بر روی چند برگه دیگر نیز شعاری نوشته بودیم که نزدیک چند درخت بر روی موزاییکهای پیادهرو نصب شدند. شعار این بود: دوست عزیز اینجا جاسیگاری نیست.
چندنفری از بچهها هم با خود گوشی یا دوربین آورده بودند تا از انجام کار عکاسی کنند و البته عکس یادگاری بگیرند!
در پایان کار از بچهها خواستم در 15 خط از تجربه خود در این روز بنویسند و بهعنوان تکلیف کلاسی برای هفته بعد بیاورند. مانند همین تکلیف را در پایان روز اول پاکسازی سوله هم تعیین کرده بودم. در ادامه بخشهایی از نوشته بچهها از هر دو تجربهشان را میآورم. به نظرم همهمان تجربیات گرانقدری به دست آوردیم که با ساعتها کلاس و سخنرانی ممکن نمیشد.
ابتدا گزیدهای از تجربیات چند تن از دانشآموزان را از روز پاکسازی انبار(سوله) میخوانیم:
سوان هایراپتی: «همه بچهها میخواستند کمک کنند – در چنین فعالیتی کاره زودتر انجام میشود – تجربه خوبی بود چون که فعالیتی برای مدرسه انجام دادیم»
مایکل بیتعیسی: دستاوردهای انجام کار در سوله: 1- احساس مالکیت 2- افزایش توانایی کار و سازگاری با گروه – برای همه نفع شخصی با نفع گروهی درهمآمیخته شده بود.
اریک خچاطوریان: برای اینکه سختیها را حس نکنیم با شوخی کردن و خندیدن میتوان آن را فراموش کرد.
نارک مسکوژیان: به ما خوش گذشت، کسی از زیر کار در نرفت – از در کلاس بودن خیلی بهتر است- بچهها خیلی به هم کمک کردند – خیلی خندیدیم و باعث شد بهتر کارکنیم – فعالیت در امور پرورشی خوشایند است.
هایبرت الکسان شیرآباد: تجربه بسیار خوبی در این فعالیت داشتم زیرا احساس مالکیت میکردم – انجام کار گروهی را تجربه کردم – مهارت کنار آمدن با دیگران را در خود تقویت کردم.
شایان نمیرانیان: هنگام کار میشد اوج صمیمیت را بین بچهها دید – کار خیر کردیم – گروهی کار کردن باعث میشود که همه کارها سبکتر شود و زودتر انجام شود – در کار گروهی میشود مسئولیتپذیری را آموخت.
نسون سینایی: بچهها جوری کار میکردند انگار آنجا مال خودشان است.
پویا اورمزدی خرمشاهی: کار گروهی بسیار مؤثرتر از کار انفرادی است – کارها زودتر انجام میشود – عقاید اعضای گروه بسیار مهم است – هر کس باید بخشی از کار را به عهده بگیرد و مسئولیتپذیر باشد – در کار گروهی فکرها باهم ترکیب میشود.
آریا خدارحمی: واقعاً چطور سرایدار همچین جاهایی را تمیز میکند ولی ما عین خیالمون نیست – تجربهی فوقالعادهای بود که میتونیم با اون احساس مسئولیت را درک کنیم.
رستم باستانی: بسیاری از وسایل در ظاهر بهدردنخور ممکن است خیلی بهدردبخور باشد.
و در ادامه تجربیات چند تن از دانشآموزان دوم ریاضی را از روز جمعکردن زباله از پیادهروهای خیابان میرزاکوچکخان میخوانیم و سپس چند عکس از همان روز را میبینیم:
نارک مسکوژیان: متوجه شدم آماده شدن برای انجام چنین کاری چه مشکلاتی دارد – عکسالعمل مردم جالب بود، چندنفری تیکه انداختند و به من خیلی برخورد.
بهروز بزرگچمی: چقدر ته سیگار! چقدر در نوشابه(قوطی)! – شاید باید به فکر یک جاروی جدیدی باشیم تا تهران را از در نوشابه نجات دهیم – شاید این یک احساس مالکیت است که دارد در من جوانه میزند.
آندره واهانیان کنارکی: سعی کردم که از لحظات لذت ببرم – بیشتر مردم سیگار میکشند، این نشانه خوبی نیست.
هایبرت الکسان شیرآباد: باعث شد علاوه بر خود به شهرمان نیز توجه کنیم – بچهها بیش از آنچه فکر میکردم به پاکیزگی شهرمان توجه داشتند- بعد از جمعآوری زباله من دقت کردم که بچهها زبالههایشان را در حیاط مدرسه یا کوچه و خیابان نمیریختند زیرا نسبت به مدرسه و شهرشان حس مالکیت داشتند و همچنین کار دشوار جمعآوری زباله را نیز تجربه کرده بودند- مردمی که به سرکار میرفتند یا ازآنجا عبور میکردند به ما نگاه میکردند و حس میکردم با این نگاهها دارند ما را تشویق میکنند، هیچ نمیگفتند اما با نگاهشان کار ما را تائید میکردند – این شهر و کشور به تکتکِ ما تعلق دارد و ما باید با اعمال خوب خود در حفظ آن تلاش کنیم – از آن روز به بعد بیشتر به این مورد(پاکیزگی شهر) توجه دارم.
شایان نمیرانیان: تجربه خوبی برایم شد که هرچه میخورم آشغال آن را در جوی و پیادهرو نریزم – و این خود، کاری است برای تشکر از کار رفتگران – وقتی آشغال کمی، فقط در یک خیابان، را جمعآوری کردیم خودمان دیدیم که چقدر سخت و مشکل است.
نگاه کنید به رفتگران که چگونه شبها و صبحهای زود، بدون اینکه مردم ببینند، زبالهها را جمع میکنند و بدون اینکه خسته شوند و یا اینکه به آنهایی که آشغال میریزند پرخاش کنند و با دلگرمی و مهربانی آشغالها را جمع میکنند پس مردم (لازم است) کمی به این زحمات رفتگران توجه کنند و کمی مسئولیتپذیری را در خود پرورش دهند و به محیطزیست خود احترام بگذارند و آن را پاک نگهدارند و آشغال در آن نریزند.
نسون سینایی: مردم ما را میدیدند و میخندیدند و مسخره میکردند اما کسانی هم بودند که با گفتنِ خسته نباشی، کار ما را تشویق میکردند – آشغال جمعکردن کار بسیار سختی بود – این کار درس عبرتی شد که بر روی زمین و جاهای دیگر آشغال نریزیم – من چونکه این حس رفتگری را تجربه کردم بیشتر هوای رفتگرها را دارم.
پویا اورمزدی خرمشاهی مردم را به آشغال نریختن تشویق کنیم.
بهزاد نوش: باید سعی کنیم شهر را تمیز نگهداریم و اشغال در شهر نریزیم.
رستم باستانی: این کار باعث شد تا برای یک ساعت هم که شده روزمرگی و عادتها را کنار بگذارم – واقعاً چرا یک گروه کوچک چهاردهنفره نمیتوانند بانظم حرکت کند – این تجربه به من نشان داد که فاصله من تا هدف، موفقیت و . . . شاید به نظر نزدیک برسد اما رسیدن به مکان موردنظر نیازمند حل مشکلاتی(این بار جمعکردن آشغال) است.
سوان هایراپتی: فهمیدم که در خیابان چه مقدار زباله وجود دارد – این کار اگر با اتحاد و هماهنگی انجام نمیشد امکانپذیر نبود – مردم تعجبزده به ما نکاه میکردند چون برای آنها هم غیرعادی بود.
اریک خچاطوریان: برای رسیدن به هدف خود باید سعی و تلاش کرد – همیشه سعی و تلاش در اولین قدم سخت است – اگر یک گروه بخواهد به هدفی مشترک برسد باید تمام اعضاء و افراد آن گروه باهم متحد و هماهنگ باشند – ممکن است در یک گروه، گروههای کوچک نیز شکل بگیرد.
خبر: کامران فریدونی، مربی پرورشی فیروزبهرام
عکسها: کامران فریدونی، نارک مسکوژیان و نسون سینایی
خردادماه1394